[اون مافیای منه]p2
[اونمافیایمنه]p2
رفتیم خونه
+سلاممم مامان من اومدددم
م/ت سلام دخترم چیشد؟ کاری پیدا شد؟
راستش نمیخاستم به مامانم بگم از این به بعد تو بار کار میکنم..خودمم دلم نمیخواست چون ممکنه فکرای بد با خودش بکنه!
+خب.. اره پیدا شد یه پاساژ هست که من به عنوان نگهبان اونجام
م/ت آفرین دخترم بیا شام بخوریم (لبخند)
+با یونا بیرون یه چی خوردیم سیرم (منم پیازم یاعع یاع 😂🙄)میرم بخوابم فردا باید برم سر کار
م/ت باشه برو بخواب
صبح با صدای زنگ گوشیم پاشدم دیدم یوناعه
+چرا این وقت صبح زنگ میزنییی
# خخ میخواستم بگم ساعت 5 غروب بار باش
+پوفف باشه
گوشیو قط کردم و دوباره خوابیدم . ساعت 12بیدار شدم و رفتم کارامو کردم و ناهار خوردم و فیلم دیدم
ساعت 3:45 بود رفتم حموم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و لباسمو پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و به سمت بار حرکت کردم.
وقتی رسیدم یونا جلوی در بود
+هوی یونا سلام
# سلام شاسگول بیا بریم داخل
+چرا تا الا نرفتی؟
# میخواستم با تو برم استرس دارم.
رفتیم داخل و بار خلوت بود و یه گارسون اومد سمتمون
گارسون: شما استخدامی جدیدین؟
+# بله
گارسون: شما قراره جای من بیاین و من تا سه ماه نیستم و بعد سه ماه میتونید با اینجا خداحافظی کنید
دنبالم بیاید.
+# کجا؟
گارسون: من که نمیتونم استخدامتون کنم باید ببرمتون پیش صاحب اینجا.
دنبالش رفتیم و با رئیس بار صحبت کردیم و قرار شد از همین الان شروع به کار کنیم و کم کم بار شلوغ شد و آدما میومدن و میرفتن.
آخر شب بود میخواستیم بریم خونه که...
لایک و کامنت فراموش نشه عسیسم😙🔪❤️
رفتیم خونه
+سلاممم مامان من اومدددم
م/ت سلام دخترم چیشد؟ کاری پیدا شد؟
راستش نمیخاستم به مامانم بگم از این به بعد تو بار کار میکنم..خودمم دلم نمیخواست چون ممکنه فکرای بد با خودش بکنه!
+خب.. اره پیدا شد یه پاساژ هست که من به عنوان نگهبان اونجام
م/ت آفرین دخترم بیا شام بخوریم (لبخند)
+با یونا بیرون یه چی خوردیم سیرم (منم پیازم یاعع یاع 😂🙄)میرم بخوابم فردا باید برم سر کار
م/ت باشه برو بخواب
صبح با صدای زنگ گوشیم پاشدم دیدم یوناعه
+چرا این وقت صبح زنگ میزنییی
# خخ میخواستم بگم ساعت 5 غروب بار باش
+پوفف باشه
گوشیو قط کردم و دوباره خوابیدم . ساعت 12بیدار شدم و رفتم کارامو کردم و ناهار خوردم و فیلم دیدم
ساعت 3:45 بود رفتم حموم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و لباسمو پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و به سمت بار حرکت کردم.
وقتی رسیدم یونا جلوی در بود
+هوی یونا سلام
# سلام شاسگول بیا بریم داخل
+چرا تا الا نرفتی؟
# میخواستم با تو برم استرس دارم.
رفتیم داخل و بار خلوت بود و یه گارسون اومد سمتمون
گارسون: شما استخدامی جدیدین؟
+# بله
گارسون: شما قراره جای من بیاین و من تا سه ماه نیستم و بعد سه ماه میتونید با اینجا خداحافظی کنید
دنبالم بیاید.
+# کجا؟
گارسون: من که نمیتونم استخدامتون کنم باید ببرمتون پیش صاحب اینجا.
دنبالش رفتیم و با رئیس بار صحبت کردیم و قرار شد از همین الان شروع به کار کنیم و کم کم بار شلوغ شد و آدما میومدن و میرفتن.
آخر شب بود میخواستیم بریم خونه که...
لایک و کامنت فراموش نشه عسیسم😙🔪❤️
۳.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.